حر انقلاب اسلامی
منبع:http://ashabe-313.rozblog.com
منبع تصوير:
FarsNewsAgency - خبرگزاري فارس
شرح داستان در ادامه مطلب
*هیئت «جوادالائمه(ع)» شاهرخ تنها دستهای بود که عاشورای 57 به خیابان آمد
او عاشق
امام حسین(ع) بود. شاهرخ از دوران کودکی علاقه شدیدی به مولا داشت. این
محبت قلبی را از مادرش به یادگار گرفته بود. در عاشورای سال 57 ساواک به
بسیاری از هیئتها اجازه حرکت در خیابان را نمیداد اما با صحبتهای شاهرخ
دسته هیئت «جوادالائمه(ع)» مجوز گرفت.
صبح عاشورا دسته حرکت کرد و
ظهر هم به حسینیه برگشت. شاهرخ میاندار دسته بود محکم و با دو دست سینه
میزد. آن روز بود که با صحبتهای حاجآقا تهرانی جرقههای نهضت
انقلاب اسلامی در ذهن او متجلی شد و تا آنجا پیش رفت که شاهرخ همچون حری
برای نهضت انقلاب اسلامی جاننثاری کرد.*شاهرخ ضرغام با حضور در بارگاه امام رضا(ع) راه صحیح را انتخاب و توبه کرد
شاهرخ
پس از آن «فدائیان اسلام» به خانه برگشت و به مادرش با جدیت گفت: «آماده
شو به مشهد بریم». در بدو ورود به مشهد، شاهرخ زودتر از همه به پابوس امام
رضا(ع) رفت و حال خوشی پیدا کرده بود و مرتب میگفت «خدا من بد کردم؛ من
غلط کردم اما میخواهم توبه کنم. خدایا مرا ببخش، یا امام رضا (ع) به دادم
برس من عمرم را تباه کردم».
بعد از زیارت 2 روزه مشهد شاهرخ به
همراه مادرش به تهران برگشت و همه خلافکاریهای خود را رها کرد. او واقعاً
توبه کرد، توبهای همچون حر در صحنه و کارزار کربلا؛ در همان روزهای انقلاب
با ارادت خاصی که به امام خمینی (ره) داشت روی سینهاش با خالکوبی نوشت «خمینی فدایت شوم».
شاهرخ
با پیوستن به گروه «فدائیان اسلام» و نیروهای کمیته انقلاب اسلامی، شروع
جنگ را در آبادان و بهمنشیر تجربه کرد. رشادتهای شاهرخ و دوستانش تا جایی
پیش رفت که عنوان گروه «آدمخوارها» را برای خود برگزیدند.
وی که
از همرزمان «سیدمجتبی هاشمی» بود این نام را با مشورت دوستانش به گروه
داد:گروه آدمخوارها! که بعدها به نام گروه «پیشرو» تغییر نام یافت با
رشادتهای فراوان خود چنان ترسی در دل نیروهای بعثی انداخت آنچنانکه برای
سر شاهرخ به عنوان فرمانده این گروه، 11 هزار دینار جایزه تعیین کردند.
شاهرخ
ضرغام روزهای آخر حضورش در میان همرزمانش را به گونهای نظارهگر بود که
میدانست لحظات رسیدن به معبود است. او با رشادتهایی که در آبادان انجام
داد مانع از تهاجم عراقیها شد. شاهرخ با تیر مستقیم عراقیها به شهادت
رسیده بود. در حالی که سربازان عراقی در کنار پیکرش از خوشحالی هلهله
میکردند و بدن بیسر و پر از تیر و ترکش و غرق در خون او را در تلویزیون
خود نشان دادند.
آری عراقیها پیکر او را با خود برده بودند و
امروز اثری از او نیست. چرا که شاهرخ از خدا خواسته بود او را پاک کند، همه
گذشتهاش را و میخواست چیزی از او نماند؛ نه اسم، نه شهرت و قبر و مزار و
نه هیچ چیز دیگر اما یاد او زنده است و مزار او به وسعت همه خاکهای
سرزمین ایران است. او مرد میدان عمل و سرباز اسلام و مرید امام (ره) و مطیع
بیچون و چرای ولایت بود، براستی که وی تا ابد در ذهنها زنده است.
منبع:http://ashabe-313.rozblog.com
منبع تصوير:
FarsNewsAgency - خبرگزاري فارس
موضوعات: زندگی نامه,خاطره ها و وصيت های شهدا,روايت ها و حكايت ها,
برچسب ها: حر انقلاب اسلامی , انقلاب اسلامی , شهید شاهرخ ضرغام , شاهرخ ضرغام , حكايت ها , از کاباره تا جبهه... , جبهه , شهید , توبه , فدائیان اسلام , ashura , عاشق حسين , عاشق اما ,
[ بازدید : 1041 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ]